loading...

دفتر پاره استیو

بازدید : 343
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 6:37

۱) خب، من این چالشو تو وبلاگ تماشاگر دیدم و خیلی برام جالب بود، منتها حوصله ندارم هرروز واسه یه آهنگ بشینم پای لپ‌لپ، برای آپلود و لینک گذاشتن و اینا. پس فعلا همینی که با گوشی نوشتم رو می‌ذارم این‌جا، هر از گاهی ویرایشش می‌کنم، حسم درمورد آهنگا رو می‌نویسم، عکس می‌ذارم و جمله‌هایی که دوست دارم و اینا. فکر کنم تا یه ماه آینده جمع بشه دیگه!
چون خیلی بی در و پیکره، گفتم حالا ستاره‌ام رو روشن نکنم، جمع و جورش که کردم می‌گم. یه فکری هم باید واسه قالب کنم.
اکسل پیشرفته آنالیز کارکرد پرسنل .
بازدید : 387
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 9:27

۱) خب، من این چالشو تو وبلاگ تماشاگر دیدم و خیلی برام جالب بود، منتها حوصله ندارم هرروز واسه یه آهنگ بشینم پای لپ‌لپ، برای آپلود و لینک گذاشتن و اینا. پس فعلا همینی که با گوشی نوشتم رو می‌ذارم این‌جا، هر از گاهی ویرایشش می‌کنم، حسم درمورد آهنگا رو می‌نویسم، عکس می‌ذارم و جمله‌هایی که دوست دارم و اینا. فکر کنم تا یه ماه آینده جمع بشه دیگه!
چون خیلی بی در و پیکره، گفتم حالا ستاره‌ام رو روشن نکنم، جمع و جورش که کردم می‌گم. یه فکری هم باید واسه قالب کنم.

نکات مهم وپاسخ فعالیت های فصل 9 علوم تجربی پایه نهم
بازدید : 304
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 19:53

لطفا هیچ‌وقت، هیچ‌کدوم از حرفای منو باور نکنین، حتی یه کلمه‌شون رو، وقتی مسخره‌ترین چیزی کافیه تا مهمترین چیزام کله‌پا بشن، مسخره‌تر اینه که بعد دوباره عین احمقا تموم تلاشم رو می‌کنم تا از اول بسازمشون، یکی نیست بگه بابا بذار باد ببردش! آخه برا چی؟ داری واسه کی خودتو می‌کشی؟

از تخفیفات همراه اول و ایرانسل با خبر شوید
بازدید : 363
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 8:02

پیش‌هشدار: پستی نیست که خوندنش مفید یا جذاب یا آرامش‌بخش و اینا باشه، فقط همین‌جوری دلم خواست این‌جا بذارمش. اگه دو خط اول رو خوندین و دوست نداشتین خواهشا صفحه رو ببندین چون دوست ندارم به آخرش برسین و بگین چه بی‌خود، وقتم رو تلف کردم، و خب طبیعتا بعد از این نوشته‌های استیو حداقل تو ناخودآگاهتون بره یه لول پائین‌تر.

آموزش جا به جایی باکس های قالب پیش فرض ستون از پایین به سمت راست + آموزش ویدئویی !
بازدید : 316
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 8:02

دوسال پیش، دهم که اومدم مدرسه‌ی جدید می‌خواستم تو مراسم بیست‌ودو بهمن مجری باشم ولی زورم نرسید. مراسم خفن و فوق‌بامزه‌ای بود، توپ پلاستیکی رو سینه‌ی یکی از بچه‌ها جاساز کرده بودن که نقش پرستار زن رو بازی کنه(با عرض معذرت). سال بعدش، پارسال، با پسره دوست شده بودم. چندتا ترک که تو استودیو ضبط کرده بودن رو برام فرستاد و گفتم واو، چه کلمات عمیقی. بعد که درموردشون باهاش حرف می‌زدم می‌دیدم هیچ درکی از چیزایی که دادن و خونده نداره. یه تکست و نصفی هم براش نوشتم، ولنتاین پارسال یکیش رو خونده بود.
سال بعد من مجری بودم. قرار بود رئیس اتحادیه و چندتا آدم مهم هم بیان. روز مراسم اومدنشون کنسل شد و مدرسه کل مراسم رو منتفی کرد. من با واسطه فهمیدم کنسله و خودم رو زدم به نشنیدن، خودجوش از معلم اجازه گرفتم و با بچه‌ها رفتیم سالن، سیستم صوتی رو راه انداختیم و اینا، شروع کردیم مسخره بازی. اون دوتا شعر استادقیصرامین‌پور که آماده کرده بودم -یکی‌ش درمورد جنگ، اون‌یکی صلح- رو گذاشتم کنار «انقلاب ما انقلاب پیشرفت بوده، ما تو همه‌چی پیشرفت می‌کنیم، حالا هرچی می‌خواد باشه، موشک باشه یا نرخ تورم یا قیمت ارز!»(ببخشید!) یه کم مسخره بازی کردم و حرفام تموم شد، دوتا از رفقام هم اومده بودن بالا و خل‌بازی می‌کردیم و چرت و پرت می‌گفتیم و بچه‌ها غش کرده بودن، خیلی خوب بود. بعد یهو یکی از این مسئولای بسیج مدرسه‌مون پیداش شد، نمی‌دونم از کجا، اومد میکرفن رو ازمون بگیره که خب زورش نرسید و رفت.
ببینین، مدرسه ما دوتا ساختمونه. یکیش اووون‌سر حیاطه، کلاسا توشن. این‌طرف هم یه ساختمون دیگه‌ست که کتابخونه و آزمایشگاه و پانسیون و سالن امتحانات و اینا توشن. ما از پنجره مسئول‌بسیج رو رصد کردیم که با روحانیمون داره می‌آد و خیلی زود پراکنده شدیم رفتیم تو حیاط –عین ترسوا- منم رفتم کنار روحانیمون «حاج‌آقا چرا مراسم برگزار نمی‌شه؟ ما منتظر بودیم که بقیه‌ی کلاسا بیان، چرا کسی نیومد؟.. ا، مراسم کنسل شده؟ چرا؟.. ا،‌‌‌ای بابا، چه بد.» مسئول بسیجمون دیگه چیزی نگفت، بنده خدا، الحمدالله.
داشتم فکر می‌کردم چه سریع ارزش‌ها جابه‌جا می‌شه. پیارسال بعد از اون مراسم مفرح می‌خواستم از شدت پوچی گریه کنم، پارسال به‌هیچی فکر نمی‌کردم و بدون این‌که بدونم فقط می‌خواستم یه کاری کنم که خیال کنم داره خوش می‌گذره تا زمان سریع بگذره، حالا اینا آخرین چیزایین که بهشون اهمیت می‌دم و ارزش اولم چیزیه که تا پارسال همیشه از خودم قایمش می‌کردم تا یه‌وقت نفهممش.

نیازمندی‌ها (اولین نوشته با عنوان کوتاه)
بازدید : 274
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 8:02

موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو می‌لرزوند. می‌گفتن الان جوونی که می‌گی «علاقه»، چند سال که بگذره می‌فهمی‌علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.

بیست و دوهای بهمن‌ماه‌ها، ایام‌الله‌ها، ایام‌الله‌ها

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید کننده امروز : 19
  • باردید دیروز : 12
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 1257
  • بازدید کلی : 11614
  • کدهای اختصاصی