loading...

steve

بازدید : 0
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 17:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

برچسب ها
بازدید : 0
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 17:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

برچسب ها
بازدید : 1170
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 5:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

اصلاحیه:
گویا من یه مقداری پیازداغشو زیاد کردم :دی
ببینین، حقیقتا چیز اون‌قدرا خاصی نیست، تنها چیز منحصربه‌فرد و خاصی که من فهمیدم، اینه که چی به سر کوپر اومدش و آخرسر کجا رفتش. تازه همین رو هم خیلیا متوجه شدن و خیلیا می‌تونن حدس بزنن. اون چیزی که گفتم انگار فقط خودم فهمیدم، دلیلشه. فکر می‌کنم کسایی که می‌دونن کوپر کجا رفتش، دلیل واضخ و خیلی مشخص و کاملا قانع‌کننده‌ی ندارن، ولی خب من یه سرنخ رو دیدم که ثابت می‌کنه قطعا کوپر رفته اون‌جا که ما می‌گیم، همین! انتظار یه برداشت و فلسفه‌بافی خفن و پیچدیده و اینا نداشته باشین لطفا، ضایع می‌شم یه وقت =)

متن اصلی و اولیه‌ی پست:

فیلم Interstellar، میان‌ستاره‌ای رو دیدین؟

من خیلی وقت پیش دیدمش، بعد با توجه به این پست فری‌بردیادش افتادم یهو.

می‌دونین آخرش چی شد؟

من می‌دونم! خودم کشف کرده بودم :/ و وقتی فهمیدم، داشتم می‌ترکیدم، حقیقتا داشتم می‌ترکیدم تا یه نفر رو پیدا کنم و بهش بگم که آخرش چی شد، ولی اونایی هم که دیده بودنش، اصلا یادشون نبود جریان چی بود و این حرفا.

این شد که گفتم این پستو بذارم تا این راز با من و نولان‌جان به گور نره :/ اگه فیلم رو دیدین و فهمیدین آخرش چی شده، بیاین به منم بگین، چون حقیقتا فکر می‌کنم من از انگشت‌شمار افرادیم که متوجه اون نکته‌ی بسیار ریز شدم و هیچ‌کی دیگه نمی‌دونه :/

اگرم نفهمیدین چی شد، و الان فیلم رو دارین که برین ببینین اون سرنخ‌هایی که بهتون می‌گم رو، بگین که بهتون بگم آخرش چی شد.

کامنت خصوصی بذارین ترجیحا که لو نره یه وقت :/ حالا من که می‌دونم این‌جام کسی تو فازش نیست و جای این کشف تو سینه‌ی خودمه فقط :دی من بعد از این چند سال هنوز تو فازشم! یعنی من هنوز از فاز هیچ کدوم از فیلمای نولان نیومدم بیرون، حتی فالوویینگ که سیاسفید بود :/ لامصب همه شاهکارن... این جدیده هم که گویا قراره بترکونه، امیدوارم قبل از کنکور نیاد بیرون چون می‌دونم اگه شب کنکور هم بیاد می‌بینمش و روز کنکور یهو از سر جلسه پا می‌شم و داد می‌زنم فهمیییدم! فهمیدم اون‌جاش چی شده بود...

بازدید : 587
يکشنبه 3 خرداد 1399 زمان : 22:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

من هنوز تو شُکَم! نمی‌دونم آخرین بار کی بود که یه آهنگ این‌طوری وارد شبکه‌ی عصبی بدنم شده بود.

Friction | Imagine Dragons

+ متن و ترجمه‌اش. (ب. ن: با چندتا جاش اختلاف نظر دارم :دی پیشنهاد می‌کنم سری اول با متن خالی انگلیسی گوش بدین لااقل.)

+آهنگ شلوغ و پرسروصداییه.

+ دفترچه آلبومکه متن همه‌ی ترکاش رو داره.

برچسب ها
بازدید : 453
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 15:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

من واقعا متاسفم، هربار که می‌آم این‌جا به خاطر یه حال بدمه =/ سعی می‌کنم بعدا جبران کنم.

خیلی وقته گوشیم خیلی اذیت می‌کنه و منتظر فرصت بودم که فایلاش رو خالی کنم که ریستش کنم.

پری‌یروز، بعد از این‌که سنجش جامع هفته پیشو دادم، گفتم خب! به عنوان استراحت می‌تونی فایلای گوشیت رو خالی و مرتب کنی. نشستم تا افطار، کللی از فایلامو قششنگ دسته‌بندی کردم و اضافیا رو حذف کردم و اینا. خلاصه که خیلی دوست‌داشتنی و مرتب شد.

آخر سرم همه‌ی چیزای قشنگی که می‌خواستم بایگانی کنم رو، ریختم توی پوشه‌ی Archive... هعی... Archive...

آره خلاصه، بقیه‌اش رو می‌تونین حدس بزنین. حالا امروز اومدم یه فایلی رو ازش بردارم، می‌بینم خالی خالیه، خالی خالی. یعنی‌‌‌ای خدا، در وات‌ده‌هک‌ترین حالت ممکن قرار داشتم، می‌خواستم لپ‌تاپو تکون بدم ببینم شاید فایلام از کنارش بیفته بیرون =/

و تنها فرضیه اینه که خودم اشتباهی حذفشون کردم، چون فقط محتویات این پوشه حذف شدن -_-

از اون طرف امکان ریکاوری کل گوشی، یا کل لپ‌تاپ رو ندارم، چون جفتشون خیلی شلوغ‌پلوغ‌تر از این حرفان. نرم افزار ریکاوریی نیستش که بهش یه پوشه رو اعلام کنی و فقط همونو ریکاوری کنه؟...

ای‌خدا! اصلا راحت بودن و استراحت کردن و خوش گذروندن و اینا به من نیومده.

+ولی آلبوم اولیه‌ی امجن‌دراگنز رو هم گوش دادم تو این مدت، خیلی غم‌انگیز و عذاب‌آور بود لامصصب، این ترکا رو خیلی دوست داشتم:

Tiptoe

Working Man

Nothing Left To Say

On Top Of The World

Demons

Hear Me

Radioactive

Bleeding Out

Fallen

اینا رو خیلی دوست داشتم. البته به این معنی نیست که این‌یکیا رو هم دوست نداشتم و خیلی خیلی قشنگ نبودن:

It's Time

Every Night

Underdog

(معلومه ترک‌لیستو کپی کردم و فقط ترتیبشون رو جابه‌جا کردم؟)

پ. ن. اول: فایلااام!

پ. ن. دوم: فایلای عزیزم! تمام عکسای دوربین و ذخیره‌شده‌ها و اسکرین‌شاتا و کل دانلودام و صداها و...ی نه ماه خیر... هنوز پوشه‌های زیرمجموعه‌اش توی Frequent placesان...

بازدید : 472
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 6:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

تا بیست سال دیگه یه بمب سبز درست می‌کنم و جوری می‌ترکونمش که رئیس سازمان سنجش، چیچی مقابله با کرونا، دفتر ریاست جمهوری، بهارستان، تمام کس و کارشون، تمام کس و کارم، کل فوامیل و خاندانم، پسرخالم، پسرخالش، پسر عموم، پسرعموش، فلان، بهمان، خودم و تمام این دنیای مزخرف کوفتی تبدیل به انرژی بشیم.
ده لامصب! من از دهم هفته‌‌‌ای چهل تا پر می‌کردم، الان باید این سرم بیاد؟؟ آره؟؟؟ یادم نیست آخرین بار کی حالم این قدر بد بوده... ببخشید اگه نظرا رو دیر جواب دادم.

+نمی‌دونم چالش از کجا شروع شده، ولی با تشکر از آبان و تماشاگر بابت دعوت.

ب. ن. حالا دیگه خیلی بهترم =)

بازدید : 662
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 11:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

من هنوز باورم نشده، یعنی بیست درصد آخر دوازدهم حذفه؟! اه، اه، اه، لعنت بهشون، کوفت بگیرن! خب اگه قطعی شده چرا هیچ‌جا دقیقا ننوشته تا کدوم سرفصل می‌آدش و دقیقا کجا حذفه؟! بابا روانیم کردن، اه -_-

منو بگو آخه، فیزیک اتمی‌رو تابستون تموم کرده بودم. کلی رو دوازدهم زوم کردم که قبل عید اختصاصیاش رو بستم، بعدم این‌قدر عید دوازدهم خوندم که هفته‌ی دوم عمومیاش هم تموم شد، بعدش این‌طوری آخه؟! اه، خب اگه منم نشسته بودم پای برنامه‌ی آزمون و خودمو خسته نمی‌کردم، هم ترازام بهتر شده بود و هم خوشحال بودم الان =/

+واقعا؟ یعنی واقعا همه‌تون دارین کلاسای آنلاینتون رو شرکت می‌کنین؟؟ خیلی عجیبه برام، لابد مشکل از منه پس =// از اول تعطیلی تا الان، هیچ‌گونه، حقیقتا هیییچ‌گونه ارتباطی بین من و هیچ کدوم از معلمامون نبوده، یعنی واقعا خوشحالم و حالم خیلی بهتره از این بابت. شاد رو هم تازه رو گوشی مامانم نصب کردم، فقط سه چهارتا کلاسشو هستم =/ معلوم نیست با خودش چندچنده...

+بابا حالمون به اندازه‌ی کافی بد هست، چرا هرکی یه‌جوری می‌خواد بدترش کنه؟ دست برداریم خب!

ب. ن: دیوید دیوید :دی ما بادی نیستیم که با این بیدا بلرزیم! تا وقتی که اعلام کنن دقیقا از کجا به بعد حذفه، می‌شینیم عین اسب جنگی پایه و نیم‌سال اول رو می‌خونیم، بعدش هم می‌ریم کنکور رو به فنا می‌دیم! این است عزم ملی! جوانان ما باید انقلابی باشند! تحصیل تذهیت(!) ورزش! از این‌جور حرفای انگیزشی! بریم که یه مرور نهایی از پایه داشته باشیم و آزمونای جامع رو شروع کنیم!

بازدید : 463
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 11:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

پست موقت چند روز پیشم رو یادتونه؟ ده تا کار قبل از مرگ. آخرش نوشته بودم:

«کلا موضوع جالبی بودش این، مخصوصا که زمان چقدر تغییرش می‌ده. برام فوق العاده جالبه که اگه چند ماه پیش بود، دیگه به بعضیاشون فکر نمی‌کردم اون‌قدرا. مثلا شغل رویاییم این نبود، یا جای دنجی که می‌خواستم کاملا متفاوت بود، یا مثلا به احساساتم این‌قدر فکر نمی‌کردم، اصلا لازم نبود فکر کنم. دوست دارم سال بعد و سال‌های بعد هم بیام بخونمش و بهش فکر کنم.»

خب، خواستم بیام از نوسانات شدید یکیشون بگم، مورد دوم که این بود:

« دو. یه جای عمومی‌دنج گیر بیارم و یه مدت طولانی کارای روزمره‌ام رو اون‌جا انجام بدم.
بذارین یه کم مثال بزنم. مثلا تو یه ساعت خاص که می‌دونم متروی نزدیکمون خلوته، یه کتاب بردارم و یه ساعت تا ته خط برم و بیام و بخونم.
یا یه گوشه‌ی دنج تو دانشکده، یا دانشگاه‌مون پیدا کنم، لپ‌تاپ‌مو بردارم با یه تشک کوچولو، برم اون‌جا کارمو کنم، لطفا کسی هم کاری به کارم نداشته باشه. بعدا بشنوم بچه‌ها پشت سرم بهم می‌گن "اون پسر عجیبه (حالا خودمم می‌دونم می‌گن اون پسر خله، یا پسر دیوونهه!) که همیشه پای اون درخته‌ست." البته می‌دونم از بس که من همیشه می‌پرم وسط جمع و گاهی زیادی اجتماعی می‌شم و اینا، هرگز نمی‌تونم همچین ذهنیت مخوف و مرموزی از خودم بسازم، ولی خب، کلا!
یا مثلا پشت بوم خوابگاه. امیدوارم جای قابل‌قبولی باشه، درش هم قفل نباشه. سوال از دانشجویان و پسادانشجویان عزیز، پشت‌بوم خوابگاهای شما قابل استفاده است؟»

می‌تونم بگم در طول همین مدت کوتاه، چندین بار گرایشم در عمومی‌یا خصوصی بودن اون مکان عوض شده. می‌گم یه جایی دور از آدما باشم، راحت! بعدش می‌گم نه افسردگی می‌گیرم، باید چهارتا موجود زنده ببینم یا نه؟!

خلاصه که آرزو کردن هم ترسناک شده!

پ. ن. اول: خیلی با عنوانم حال می‌کنم! شعر اصلیش می‌گه: در کشور عشق جای آسایش نیست / آن‌جا همه کاهش است افزایش نیست.

فقط مصراع دوم رو یادم بود، سرچش کردم نتیجه فوق‌العاده جالب بود! سرچ کنیدش شمام!

پ. ن. آخر: نه تنها کار بابا تموم نشد بلکه الان هم دوباره از سر بی‌حوصلگی پای کار ایشون دارم اینو منتشر می‌کنم =/ از یه جاهایی از لپ‌تاپ سردرآوردم که تا حالا اسمشون رو هم نشنیده بودم!

بازدید : 957
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 23:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

steve

خب، معمولا هروقت پست می‌ذارم، حاصل افکاریه که مدت‌ها تو کله‌ام بوده، بعضا چندین ماااه، ولی همین یه خورده پیش یه اتفاقی افتاد که باعث شد که یهویی تصمیم بگیرم بیام و بنویسم.

خب، اولا که هیچوقت با من نیاین خرید لباس، چون تقریبا هیچ‌وقت هیچ‌چی نمی‌پسندم و حوصله و اعصابتون به هم می‌ریزه. مثلا، دو سال پیش یه سری با مامان رفتیم و کلی گشتیم برام دنبال کاپشن، نیافتیم. چند روز بعدش مامان یه سوئیشرت برام خرید که اصلا هم دوستش ندارم، اسمش رو گذاشتم کاپشن که دست از سرم بردارن بذارن در سردترین شرایط هم همون رو بپوشم.

حالا یه مدت پیش دوباره منو بردن که کاپشن بخریم، منم طبق معمول چیزی رو نپسندیدم. البته من واقعا نمی‌فهمم چه‌طور ممکنه یه موقعی هوا اون‌قدر سرد باشه که لازم بشه آدم کاپشن بپوشه، فوقش خیلی سرد بشه از زیر هودی یا سوئیشرتت یه بلیز گرمتر می‌پوشی خب، اه!

آره خلاصه، عوض کاپشن و اینا، تصمیم گرفتم کینه‌ها و حسادت‌های قدیمی‌رو کنار بذارم و یه هفته پیش زد به سرم و اینوخریدم، یحتمل آخریش بود چون من که خریدمش ناموجود شد. یه نیم ساعت پیش رسید. مثلا ایکس‌لارجه، بعدش دستاش برام کوتاهه، و از همه افتضاحتر، وایی، تنم که کردمش و پشت آینه وایسادم تازه فهمیدم، نوشته looked، به جای locked، وای، این یعنی یه افتضاح واقعی، اه! یه بار هم که بالاخره از طرح یه لباسی خوشمون اومد غلط املایی داره. کلاهش هم کاملا غیرقابل استفاده‌ست برام. از اون طرف کیفیت چاپش هم واقعا خوب نیست. لطفا تقاضای رمز نفرمائید.آره خلاصه، خوبه همه می‌گن نباید اینترنی لباس خرید و بعدش من گوش نمی‌دم.

خب حرفم همین بود، ولی حالا که فکر می‌کنم بازم حرف دارم، برم به عنوان اضافه کنمش...

می‌گن دوست خوب کسیه که قبل از خودت استعدادهات رو شناسایی می‌کنه(کی می‌گه؟؟ خودم!)، آره خداییش، برای روان‌شناسی ساخته شده‌ام، بس که می‌تونم تو افکار و اعمال اطرافیانم تاثیر بذارم.

اون شب داداش بزرگه و کوچیکه‌ام (مثبت‌منفی دوسال) با یکی از دوستاشون رفته بودن بیرون، با ماشین. دوازده برگشتن و به بابا گفتن فلان دوست بابا زنگ زد و ماشین رو برای دو سه روز قرض خواسته و ماشین رو بردن براش. قبلا هم چند سری بهشون قرض دادیم ماشین رو. زدن تو کار ساخت و ساز و کل زندگیشون رو فروختن، ولی الان دارن بدجور سود می‌کنن. آره خلاصه، من از همون لحظه فهمیدم ماشین رو دادن به فنا، ولی خب چیزی نگفتم. بابا هم شک کرد و فردا باهاشون صحبت کرد باز ولی اینا به روشون نیاوردن و بابا هم دیگه گفت لابد راست می‌گن و اینا، بس که خوب فیلم بازی می‌کنن.

به منم چیزی نگفتن ولی من که می‌دونستم ماشین یه چیزیش شده. داشتم با خودم فکر می‌کردم چی کار می‌تونم کنم که خودشون برن به بابا بگن، خیلی فکر کردم ولی فقط یه به یه نتیجه‌ی کوتاه رسیدم. فردا صبحش به داداش بزرگه‌ام گفتم ولی بابا می‌دونه یه چیزی شده‌هاا، به روتون نیاورد، در همین حد، فقط همین.

ده دیقه بعدش داداش بزرگم رفت همه چی رو به بابا لو داد، که برگشتنی داداش کوچیکه‌ی خلم اصرار کرده که بده من برونم و ایشون هم قبول کرده و اوشون هم گند زده.

اوضاع بعدش از این هم پیچیده‌تر شد، همه یه شبکه‌ی اطلاعاتی رو تشکیل می‌دادیم که توش همه زیرمجموعه‌های من محسوب می‌شدن و از اون‌طرف، هر کس فکر می‌کرد من محدودترین منبع محسوب می‌شم و فقط چیزایی رو می‌دونم که اون بهم گفته، خیلیی باحال بود! با روش‌های اعتراف گرفتن مختلف، مفهوم مهره‌ی سوخته و تحریف اطلاعات و توجیه وسیله به واسطه‌ی هدف و اینا کاملا آشنا شدم!

خداییش خیلی از خودم خوشم اومد، ولی به خاطر شرایط خاص هنوز نمی‌تونم اعلام کنم که من درجریان وارد شدم و می‌دونستم و می‌دونم و باعث اعتراف شدم و اینا، گفتم لااقل این‌جا بگم.

یه مطلب دیگه هم یادم اومد!

ما یه خر ماده‌ی نوجوون هم داریم، که پشگلش(لازمه بگم با عرض معذرت آیا؟!) می‌شه همون عنبرالنسای معروف که هرتیکه‌اش شده پونزده‌هزارتومن انگار، قبل کرونا دو تومن بود، البته ما جمع نمی‌کنیم عنبرالنساش رو.

هرروز که حیوونامون رو تو یه محوطه‌ای آزاد می‌کنیم که بگردن، یه نفر که اون‌جا تقریبا حکم کارگر رو داره(بهش می‌گن تکنسین!)، این بدبخت رو می‌بنده یه گوشه‌ای که بعدا راحت عنبرالنساش رو جمع کنه، بابا هم کاری به کارش نداره. منم یه سری رفتم هم طنابش رو پاره کردم، هم زنگوله‌اش رو در جای بسیار خلاقانه‌ای مفقود کردم. چه معنی داره حیوون بدبخت رو بیشتر از این عذاب بدین واسه این چیزا آخه؟ بدبخت گناه داره به اندازه‌ی کافی. تقریبا یه ماه پیش این کار رو کردم. تازه یه چند روزیه که بابا می‌پرسه زنگوله‌ی این کجاست؟ و منم زل می‌زنم به سقف!

آره خلاصه، خیلی حرف زدم دیگه =)

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 110
  • بازدید سال : 353
  • بازدید کلی : 18097
  • کدهای اختصاصی